شعرگان: وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی _ شاعر شهرستان ورامین

مقدمه:دشت ورامین که یک منطقه حاصل خیز کشاورزی در جنوب شرق استان تهران است با مشکلات زیست محیطی بسیاری دست و پنجه نرم میکند که از مهم ترین آنها فرو نشست زمین می باشد.فر...

۰ ۹

تعریف گرمازدگیبه درجه حرارت بالا و غیرطبیعی بدن گرمازدگی (heatstroke) می‌گویند. زمانی ‌که بدن شخص گرمای زیادی جذب کند و به ‌اندازه کافی از خود گرما خارج نکند، این بیمار...

۰ ۱۰

تاریخچهوَرامین مرکز شهرستان ورامین در جنوب شرقی استان تهران است.این شهر با قدمتی بیش از 7000 سال، در دشت ورامین واقع شده و از نظر تاریخی از اهمیت بالایی برخوردار است.شه...

۰ ۱۰

ای آفریننده هستی ،ای پروردگار آسمان و زمین ،ای مهربان بی‌منت،رو به سوی تو می‌آییم ، با دستی خالی ، دلی اندوهگین و روحی شرمسار،وجودمان از دیدن زخم‌هایی که بر پیکر زم...

۰ ۱۱

مادر ما زمین استوطن ما زمین استخانه ما زمین استزندگی ما زمین است_ولی ما انسانهابرای نابودی زمین به پا خاسته ایمهر روز جنگل‌ها کوچک‌تر می‌شوندهر روز دریاها از زباله...

۰ ۱۴

معرفی یوگوسلاوییوگسلاوی که در سال ۱۹۱۸ پس از فروپاشی امپراطوری اتریش مجارستان با پیوستن ۶ جمهوری : صربستان ، کرواسی ، اسلوونی ، بوسنی هرزگوبین ، مقدونیه شمالی و مونت...

۰ ۱۵

ای زمینای مادر زخم خوردهای وطن ستم دیدهای خانه ویران شدهای زمینای گل زیبای کمر شکستهای ساحل در زباله غرق شدهای ماهی در گِل افتادهای جنگل در کویر محو شدهای دریاچه در م...

۰ ۱۱

1چهل ساله که در زندان عمرمگرفتار تب سوزان عمرمشبیه گرگ زخمی زیر توفاناسیر پنجه ، دوران عمرم2چهل ساله که در زندان عمرماسیر حلقه دستان عمرمچهل ساله که زیر سایه غمبه زور...

۰ ۱۱

حزب تودهٔ ایران یک حزب سیاسی کمونیستی در ایران است. این حزب به عنوان مدعی سوسیال دموکراسی عهد جنبش مشروطه و حزب کمونیست ایران در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ در تهران بنیانگذاری شد و د...

۰ ۱۴

درختی در بیابان بلاییمبه طولانی ترین تب مبتلاییمشبیه شهری زیر سیلی جنگدرون سرزمین غم ، رهاییم.____تاثیر گرفته شده از خاطره ای دردناک از دوست افغانستانی12/بهمن/1390ورامی...

۰ ۱۸

روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می اید ، من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی...

۰ ۲۷

مردي مقابل گل فروشي ايستاده و مي خواست دسته گلي براي مادرش که در شهر ديگري بود سفارش دهد تا برايش پست شود . وقتي از گل فروشي خارج شد ٬ دختري را ديد که در كنار گلفروشي ...

۰ ۲۶

اسکندر مقدوني در سي و سه سالگي در گذشت روزي که او اين جهان را ترک ميکرد مي خواست يک روز ديگر هم زنده بماند- فقط يک روز ديگر- تا بتواند مادرش را ببيندآن 24 ساعت فاصله اي ...

۰ ۲۷

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، ام...

۰ ۲۶

كشاورزي قاطر پيري داشت. يك روز از بد حادثه قاطر درون چاه عميق و خشكي افتاد و با صداي بلند شروع به فرياد زدن كرد. كشاورز با شنيدن صداي فرياد بر سر چاه آمد و ديد كه چه ب...

۰ ۲۷

موش ازشكاف ديوار سرك كشيد تا ببيند اين همه سروصدا براي چيست . مرد مزرعه دار تازه از شهر رسيده بود و بسته اي با خود آورده بود و زنش با خوشحالي مشغول باز كردن بسته بود . ...

۰ ۲۷

پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است ، قبو...

۰ ۲۵

آقاي جك رفته بود استخدام بشود ، صورتش را شش تيغه كرده بود و كروات تازه اش را به گردنش بسته بود ، لباس پلو خوري اش را پوشيده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هاي مدير شركت ج...

۰ ۲۷

صدفی به صدف دیگر گفت: درد زیادی در درونم احساس می کنم . دردی سنگین که مرا عذاب می دهد . صدف دیگر با غرور گفت : ستایش خدای آسمان ها و زمین را ، که من هیچ دردی را در خود ندار...

۰ ۲۶

دو فرشته مسافر، براي گذراندن شب، در خانه يک خانواده ثروتمند فرود آمدند. اين خانواده رفتار نامناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زيرزم...

۰ ۲۶

کاش کوچیک بودیم............ وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم. کاش کوچیک می موندیم تا حرفامونو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و ف...

۰ ۲۷

روزي مردي مستجاب الدعوه پاي كوهي نشسته بود كه به كوه نظري انداخت و ازاونجا كه با خدا خيلي دوست بود گفت: خدايا اين كوه رو برام تبديل به طلا كن. دريك چشم بر هم زدن كوه تب...

۰ ۲۷

آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟ استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند. آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پ...

۰ ۲۷

يكي بود ، يكي نبود، چهار شمع به آهستگي مي سوختند و در محيط آرامي صداي صحبت آن ها به گوش مي رسيد. شمعاول گفت: "من «صلح و آرامش» هستم، اما هيچ كسي نمي تواند شعله مرا روشن ...

۰ ۲۸